بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم خدمت دوستان
از امروز شروع به نوشتن خاطرات دوران طلبگیم میکنم تا انشالله هم از این طریق بتونم اطلاعاتی در مورد طلبگی به دوستانی که علاقه دارن منطقل کنم و هم تبلیغی بشه برای رسالت پیامبر و این مکتب
اولین خاطرم رو از انگیزه و چی شد که طلبه شدم شروع میکنم انشالله
بسم تعالی
مدت ها بود تصمیم گرفته بودم طلبه بشم اما با اطلاعات محدودی که در دست داشتم نمیتونستم انتخاب کنم البته نا گفته نماند که دلمم زیاد راضی نبود فکر میکردم طلبگی یعنی افراطی ، یعنی خشک مذهبی ، زجر کشیدن و تحمل کردن سختی فراوان و .... بر خلاف مردم که فکر میکنن طلبگی یعنی پول ، پست و مقام و .....
دورانی گذشت و بزرگ شدیم رسیدیم به سن 19 -20 سالگی
کنکور دارم و از سراسری روزانه شهر خودم در اومدم به خاطر مشکلاتی مردد شدم و فعلا برای ورود به دانشگاه تلاشی نکردم و همینجور روزها میگذشت و زمانی برای ثبت نام نمونده بود که...
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:طلبه,زندگی,خاطره,چی شد که طلبه شدم,انتخاب,طلبگی,,
] [ 23:7 ] [ طلبه ][
[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:برچسب زندگيم فكر نكنم زياد خوشايند باشه ,
] [ 13:32 ] [ طلبه ][
امروز 91/11/18 پنجشنبه ساعت 11 صبح (برا ما 11 صبح خيلي زوده )
رفتم نون بخرم (جدا از بحث گروني نون و عدم نظارت بر كيفيت كه450 گرم يا 500 گرم رو 300 يا 350 گرم ميدن به مردم )
10 متر به سنگكي مونده بودم كه يه پرايد (جديدا لامبرگيني مدل pc مخفف پرايد صبا نام گرفته) قبل من رسيد و راننده خانومي كه شديدا بدحجاب كه نه بي حجاب بود پياده شد و به پسر كوچيكي كه تو ماشين بود گفت بشين تا بيام و در ماشينو قفل كرد و وارد سنگكي شد.
و همچنان صداي گريه پسر بچه از ماشين بلند بود و سرشو ميكوبيد به شيشه
سوالي ذهنمو مشغول كرد
چه چيزي باعث شده مهر مادري از بين بره ؟
دل هاي نازك چرا كلفت و سخت شدن؟
ميم مثل مادري كه روزي عشق مادر و فرزندي را به تصوير كشيد و چشم ها را مالامال از اشك كرد...
اينك با جسمي عريان و نفس سركش در هاليوود جواب محبت مادر و سرزمين مادري و محبت مردم را داد
در اين ميان چه چيزي يا چه كسي محبت را از دل ها دزديده است؟
محبت به خدا ، به حجاب، به فرزند، به اين سرزمين، به ائمه ، به مادر و پدر و...
[ پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:محبت,ميم,مثل,مادر,مادري,بازيگر,خدا,حجاب,فرزند,سرزمين,مادر,پدر,نفس,عريان,جسمي,خاطره,گراني,پرايد,سنگك,نان,,
] [ 14:8 ] [ طلبه ][
بسم رب الشهدا و صديقين
جريان اولين حلقم
ديروز پيامك زده بودم به 9 نفر كه امروز اولين حلقه برگذار ميشه بياين و امروز بعد نماز عشا همچنان منتظر حضور گرم بچه ها بودم كه هيچكس نيومد چرا؟ اطلاع رسانيم خوب نبوده؟ منو قبول ندارن؟ يا كلا خوششون نمياد؟ يا چي؟ خدا ميدونه
منم به اون صورت آماده نبودم و سر رسيدارم ندادن موندم از كجا شروع كنم نميخوام از همين اول مذهبي شروع شه چون ممكنه افرادي باشن كه تفكرشون فرق كنه و همين دم اولي فرار كنن بايد كم كم وارد شد و باوراي غلطشونو عوض كرد درسته؟
تو اين فضاي سنگين سياسي و تهاجم فرهنگي و اقتصادم از يه طرف فضا رو سنگينتر ميكنه ميدونم بخوام بحثي رو شروع كنم سوالات زيادي پيش ميادو بايد به خيلي موضوع ها بپردازيم
به هر حال كار فرهنگي هم سخته لذتشم به همين سنگين بودنشه
راستي به نظرتون سي دي و مطلب و جايزه و چيزاي ديگه بخوام بدم چطوره؟
كم كم سرم چنان داره شلوغ ميشه كه خدا ميدونه چي به سرم بياد
دعا كنين سرم شلوغ بشه اونجوري كه برنامه ريزي كردم و به نتيجه برسم
[ جمعه 15 دی 1391برچسب:حلقه,شجره,طيبه,صالحين,سر,برنامه,جريان,خاطره,سوال,فرهنگي,,
] [ 20:34 ] [ طلبه ][
همه در خواب بودند
او كه صداي تلفن را شنيد شتابان به سوي تلفن در حال زنگ دويد
غافل از اين كه دويدن هايش سالهاست در زير خاك هاي گرم سرزمين نور جا مانده است
دوباره زمين خورد و اين زمين خوردنها سالهاست كه با اوست
و دوباره حكايت پاي كه رفت و افلاكي شد و جسمي كه ماند و زميني شد
سالهاست اين دل شكسته ميان نگاه و سخن هاي تلخ مردمي از جنس مردمان كوفه در حسرت پايست كه عروج كرد و صاحب پا را جا گذاشت ....
جوان ديروز جانباز امروز